داشتم به یکسال پیش فکر میکردم قبل از اینکه نسبت به ادامه خودم دچار تردید بشم همچیز آروم بود.
تازه تغییر رشته داده بودم و فکر میکردم توی مسیر درست قرار گرفتم. از همه مهمتر اتفاقی برای مادر و خواهرم نیفتاده بود.
- ۱ نظر
- ۱۵ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۹
داشتم به یکسال پیش فکر میکردم قبل از اینکه نسبت به ادامه خودم دچار تردید بشم همچیز آروم بود.
تازه تغییر رشته داده بودم و فکر میکردم توی مسیر درست قرار گرفتم. از همه مهمتر اتفاقی برای مادر و خواهرم نیفتاده بود.
الان ساعت ۲:۱۹ هست و من تازه از خواب بیدار شدم.
برای خودم شام درست کردم.
و نشستم دارم اینجا مینویسم
گفت همه آدمای شهر یه روزی یه گوشه نشستن و با این آهنگ گریه کردن!
راست میگفت.
منم روزی همین حس رو تجربه کردم.
در رابطه قطع ارتباط با چندتا دوستام با من، جا داره تشکر کنم از همهی انسانهایی که حضورشون رو از ما دریغ کردن تا ما بفهمیم زندگی بدون اونها بدون تو مخیاشون و بدون غرور تخ××شون چقدر زیباتره..
با خودم برای نوشتن سر جنگ داشتم که ننویسم.
شرح عملکرد من تو این روزها میتونه خاطره خوبی باشه برای سال های آینده،
خسته نیستم چون تونستم به ترکیب ایده آلم دست پیدا کنم و بهینه سازی داشته باشم.
مدام این جمله "گر جگر شیر نداری سفر عشق نرو" تو ذهنم پلی میشه..
این چند روز به شدت اکتیو بودم و قصد دارم تا آخر همینجوری رو به جلو ادامه بدم.
فیزیکی خسته هستم.
ماه هاست که از زندگی دور شدم و وارد حاشیه های نه چندان جالب شدم.