وقتی تصنیف قلاب شجریان رو گوش میدم به حال و هوای ۱۷ سالگی پرتاب میشم.
تو ۱۷ سالگی نسبت به الان شرایطم تا حدودی قابل هضم تر بود.
- ۰ نظر
- ۲۰ آذر ۰۲ ، ۲۳:۳۳
وقتی تصنیف قلاب شجریان رو گوش میدم به حال و هوای ۱۷ سالگی پرتاب میشم.
تو ۱۷ سالگی نسبت به الان شرایطم تا حدودی قابل هضم تر بود.
ثانیه، دقیقه ، ماه ها و سالهاست که دارم با این دیو سیاه میجنگم.
تقریبا دارم شکست میخورم.
درون قلبم هیچگونه انرژی برای تنفر از کسی ندارم و قلبم جایی برای چنین آلودگی هایی ندارد.
به رسم هر یکشنبه اومدم کافه پایین و بساطم رو اونجا پهن کردم و دارم مینویسم.
خوشحالم که بگم تونستم حلقه اول رو بشکنم و به روند عادی زندگی برگردم.
منظورم از روند عادی اینه که به نقطه سه ماه قبل بازگشتم و از وضعیت بدتر به بد رسیدم.
این جمله رو خیلی دوست دارم.
بگذار آنچه از دست رفتنی است، از دست برود و گرنه تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
در حالی که کافین رو خام خام قورت دادم با تپش قلب بالا می نویسم.
تعطیلی دیروز به علت بارندگی نقطه عطفی در انجام دادن کارهام شد و باعث شد دیروز حجم زیادی از کارهام رو هندل کنم و ذره ای انرژی برای روزهای آینده ذخیره کنم.
گاهی تولد دوباره یک تفنگچی کمی دیر اما شگرف و شکوهمند اتفاق می افتد.گاهی پرنده خوشبختی کمی دیر پشت جریر خاکستر سراغ شانه ها را می گیرد..
من خسته هستم خیلی خسته..
نیاز دارم از این حالت تک بعدی خارج شم.
این داستان من تا کجا پیش میره؟
آیا میتونم بهتون خبرای خوب برسونم یانه؟؟
از این کلمه بدم میاد ولی به ناچار باید بگم من گم شدم!
من نیاز دارم خودم رو پیدا کنم.
نقشه راهم رو بکشم و ادامه بدم.
من از این روایت طولانی آغشته به غم خسته هستم.
من هنوز اینجا تو این نقطه هستم.
امشب دارم با موانع مرگ میجنگم و دوباره شمشیرمو دست گرفتم.
اتفاق خاصی نیفتاده اما زیادی به غم آغشته هستم.
بیش از هرچیزی فهمیدم که من تنها هستم و تعاملات فقط بصورت موقت میتونه من رو خوب نگه داره.