کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

سلام خوش آمدید

به سمت دریا تو میکشونی..

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۰۰ ق.ظ

الان ساعت ۲:۱۹ هست و من تازه از خواب بیدار شدم.

برای خودم شام درست کردم.

و نشستم دارم اینجا مینویسم

هروقت اینجا چشمم به کامنت های خانم معلم میفته ، خنده میفته رو لبم و  پرتاب میشم به ۳ سال قبل..

سه سال قبل وبلاگ تقریبا شلوغی داشتم. که فقط دو نفرشون باقی موندن.

یکم این چند روز بیش از حد استراحت کردم و محرک انگیزم رو از دست دادم اما خب طوری نیست و من دوباره شروع میکنم.

این چند روز همه رفیقام رو دیدم و از این بابت خوشحال هستم و روحیه خوبی دارم.

تو این ۳ روز بیشتر با امیر کنار هم بودیم و رو پروژش کار میکردیم.

پروژه ای که فقط سر درد داشت!

خودم و بدنم رو به تحلیل رفتیم. باید یکم بیشتر حواسم به خودم باشه تا بتونم سلامتیم رو بدست بیارم.

باید کارهام رو کاغذ بیارم و بچسپونم رو دیوار که بتونم بهتر بهشون فکر کنم.

 

 

  • یک کاف

نظرات (۲)

  • معلّم آینده
  • سلام خداقوت

    خستگی ناشی از تلاش دلچسبه و زود درست میشه

    این پستت خیلی خوب بود خیلی خوب نوشتی

    فقط یه پیشنهاد کاش قسمت معلم رو بیشتر توضیح میدادی یه خط بنظرم در وصفش خیلی کمه!😁😅

    باز هم نظر خودته😅

    پاسخ:
    بله قطعا همینطوره
    چرا؟من چیزی ننوشتم که!
    باشه باشه حتماا در سری های جدید درمورد رفیق تپلت هم مینویسم.
  • معلّم آینده
  • اتفاقاً این متن بخاطر کم بودن وفاخر بودنش جذاب هست و چون اشاره خوبی شده درباره افراد خوب نوشته شده.

    ولی پیشنهاد میکنم خود شخصیت معلم رو گسترش بدی چون مخاطب بیشتر مشتاق میشه بخونه D:

    پاسخ:
    بله بله خانم معلم یک شخصیت کاریزماتیک هستند که خواننده رو جذب خودشون میکنن..
    هرچی بگیم کم گفتیم.
    انشالله در پست های بعدی بهشون اشاره می کنم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    طبقه بندی موضوعی