کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

سلام خوش آمدید

بر سرِ راه‌ات، من آخرین‌ام
آخرین بهارم، آخرین برف
آخرین نبردم برای نمردن

و ما اینک
فروتر و فراتر از همیشه‌ایم.

  • ۳ نظر
  • ۱۶ شهریور ۰۳ ، ۱۸:۰۹
  • یک کاف

اثری از تقلای غریق برای نجات نیست، شبیه آواز قو در وقتی است که قرار است برای همیشه در تاریکی ناپدید بشود.

  • ۱ نظر
  • ۰۵ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۴۴
  • یک کاف

معنی چیزی که نوشتم میشه 
من که مقتولم صبر می‌کنم اما قاتل شکایت می کند!

  • ۶ نظر
  • ۳۱ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۲۳
  • یک کاف

عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.

  • ۲ نظر
  • ۲۸ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۱۳
  • یک کاف

خالی از لطف نیست که بگم تو این نقطه از زندگی، حالم از آدم های موقتی و فصلی داره بهم میخوره.. آدم های سرد و خشک که فقط بلدن غر بزنن..
من به این فضا و آدم های سطحی نیاز ندارم. باید رها کنم رها..

  • ۶ نظر
  • ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۴۷
  • یک کاف

ما ساکنان کوچه خنجر نشینیم
آماده ایم افتادن هم رو ببینیم.

ساعت 2:51 دقیقه شب هست چشمام داره بسته میشه اما ذهنم نه! سعی میکنم بخوابم اما نمیتونم!پس لب تاپ رو روشن میکنم و شروع به نوشتن میکنم.

  • ۲ نظر
  • ۱۶ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۱۰
  • یک کاف

اوه پسر چقدر خسته و خواب آلودم..

  • ۲ نظر
  • ۰۱ مرداد ۰۳ ، ۱۲:۳۴
  • یک کاف

پسر واقعا تو نقطه عجیبی متوقف شدم و گیر کردم!

  • یک کاف

فصل ششم داره عجیب غریب میگذره
زمان تو فصل ششم داره مثل باد میگذره و تاثیر این اتفاقات بزودی در من نمایان میشه!

  • یک کاف

اوه پسر تو فصل ششم همچیز حروم شد.
وقت، همچیز نابود شد
امیدوارم ترکش هاش سریع از بین بره

  • یک کاف