صنما زلف پریشان تورا شانه منم
پسر واقعا تو نقطه عجیبی متوقف شدم و گیر کردم!
روحیه و وضعیت جسمی خوبی برای ادامه دادن دارم اما نمیدونم انگار یجا گیر کردم انگاری روم ده تن خاک ریختن نمیتونم بلند بشم.
اینکه زمان میگذره و تو تماشاچی هستی یه جور خودآزاری و شکنجه هست من این وضعیت رو اصلا دوست ندارم.
پشت این زمانی که از دست میره کلی ملامت و سرزنش برای آینده قایم شده.
نمیتونم برنامه خاصی بریزم و نسبت بهش متعهد باشم.
به خودم میگم چت شده؟ تو از بلا گذشتی، غول اول رو برات شکست دادن پس منتظر چی هستی؟ کی بهت تقلب برسونه که غول دوم و سوم رو شکست بدی؟
پسر من ۲۸ روز رو از دست دادم.. ۲۸ روز فرصت بود من برگردم به ریل زندگی..۲۸ روز..
چیکار میشه کرد؟ هیچی. فردا دوباره شروع میکنیم؟ نه
پسر ما همیشه به لقمه های آماده عادت کردیم و تا زمانی که استرس و زور نیاد بالاسرمون هیچ لطفی در حق خودمون نمیکنیم!
سپرِ صبر تحمل نکند تیرِ فراق
- ۰۳/۰۴/۲۷