بارون خون، روز پنجاه و هشتم
سه شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ
شاید بیشتر نوشتم.
روزهای نرمالی هست اما من نرمال نیستم و دوباره متلاطم و آشفته شدم.
آشفتگیم این شکلی هست که آروم نشستم ولی بی قرارم و صدای تپش های قلبمو دارم مینشوم.
وقتی نسبت به مسیرم بی اعتماد میشم و فکر و خیال به ذهنم هجوم میارن این شکلی میشم.
نمیدونم چرا دارم خودم رو اذیت میکنم،
البته شاید به خاطر ترسو بودنم هست که دست به هیچکاری نمیزنم و فقط میشنم فکر و خیال میکنم.
خیلی وقت هست که سعی میکنم خودم و روحیه ام رو کنترل کنم اما ناموفق هستم.
اگر پتانسیلی توی خودم نمیدیدم میگفتم آره من ضعیف هستم و میکشیدم کنار..
اما نمیدونم.
امیدوارم قبل اینکه غرق بشم بتونم خودم رو پیدا کنم و بسازم.
- ۰۴/۰۵/۰۱
حتما می تونی
خودت رو به لا اله الا اللّٰه گره بزن
+ کلمه لا اله الا الله حصنی
و من دخل من حصتی، امن من عذابی