از سرگیری، روز سی و هفتم
جمعه, ۷ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ
بالاخره برگشتم...
چند روزی گذشت که واقعاً انگار از دل جهنم رد شدیم.
امیدوارم حال دلتون خوب باشه... و توی این شلوغیِ پر درد، کسی رو از دست نداده باشید.
این دوازده روز، برام اندازهی یه عمر گذشت.
غم بود، دلهره بود، بغض بود، و موهایی که یهشبه سفید شدن.
فقط امیدوارم دوباره اتفاقای تلخ نیفتن...
هرچند این خاک، از روز اولش خوشی ندیده
و توی کل تاریخش، همیشه واسه زنده موندن، تشنهی خون جووناش بوده...
اما خب...
من برگشتم.
دیشب یه جرقه تو ذهنم خورد، یه چیزی تو دلم روشن شد.
گفتم باید به روتینم برگردم و این صدروز رو تموم کنم.
برنامه هام رو نوشتم و 27 تا تسک اولیه رو توی 19 فاز دسته بندی کردم.
توی بدترین حالت باید هر فاز رو تو یک روز انجام بدم.
و تو حالت متوسط 1.5 فاز توی یک روز.
ببینم اوضاع چطور پیش میره.. امیدوارم این تابستون رو از دست ندم و به خودم افتخار کنم.
- ۰۴/۰۴/۰۷
ولی من همیشه بهت افتخار میکنم😌
از پسش برمیای!