روز بیست و هشتم، فداکاری
خب تارگت امروز 9 ساعت بود. که متاسفانه زیاد نتونستم بهش نزدیک بشم و به 7:15 رسیدم.
البته یکی رو به جای خوبی رسوندم اما در واقع به اون یکی دست نزدم.
تارگت فردا هم، همچنان 9 ساعت هست.
امروز ساعت 11 بیدار شدم.
اگه فردا ساعت 10 بیدار بشم همچیز اوکی هست.
مشکلی که امروز داشتم این بود که حدود 2 ساعت داشتم فوتبال میدیدم. و از طرفی تایم باقی مانده تمرکز کافی نداشتم.
البته ظهر تایم کمتری رو از دست دادم و از اون طرف فوکوس اول صبح عالی بود.
دیگه چی؟
امشب یکم ذهنم درگیر هست، دنبال برنامه و هدف برای آیندم میگردم، به تارگت های از دست رفته و تاریخ نگاه میکنم و بیشتر ناراحت میشم.
حس میکنم اگر من یه درصد هم با استعداد بوده باشم، اون رو تا الان هدر دادم.
امشب یه متن قشنگی خوندم. میگفت: وقتی آدم حالش خوب باشد، میتواند آیندهی بهتری بسازد.
باید درجه انفعالم رو کم کنم. انفعال، به تعویق انداختن کارها، ترس انجام دادن بعضی کارها، خجالتی بودن..
تو آینده من نقش مستقیم دارن و خیلی فرصت ها و پیشرفت ها رو از من گرفتند.
باید یه جاهایی این درجه انفعال و ترس هارو کم کنم و قدم جلو بزارم. در غیراینصورت به خودم و تلاشام ظلم کردم.
- ۰۴/۰۳/۱۷