نای جنگیدن نیست...
پسر سال 1403 چه سال نحس و پرفشاری برای من داره میشه..
بغض کردم و دارم به خودم فحش میدم چرا اینجا مسئولیت قبول کردم؟ چرا دارم کارهارو انجام میدم ولی اما خلاص نمیشم؟
پسر این کنفرانس کوفتی تو این یکسال منو پیر و پژمرده کرد.
تجربه اولم هست ولی داره خیلی بهم سخت میگذره..
دو هفته فرجه بدون آب و غذا موندم اینجا دارم کارهارو انجام میدم اما باز هیچی کافی نیست و کارها اصلا جلو نمیره..
نه اجازه دارم برم و نه انرژی دارم که کاری انجام بدم. رفتار مودی شکل دارم و این نشونه های قوی شکست خوردن از غول سیاه هست.
وسط این درگیری ها معدلم نسبت به ترم قبل 3.5 نمره افت کرده..
باید سری بکشم بیرون و خودمو خلاص کنم و یا انرژی و روحیه جدید بدست بیارم و 29 روز تحمل کنم که به خوبی و خوشی همچیز تموم بشه.
دلم برای خونه، خواهرام، رفیقام و شرایط کاملا بدون استرس تنگ شده..
نمیدونم شاید من این موضوع رو به خودم خیلی سخت و جدی گرفتم! اصلا بمن چه؟ من وظیفه خودم انجام میدم حرص بی نظمی های اینارو نمیخورم..
امیدوارم برگردم به ورژن سابق خودم به ورژن بدون استرس و فشار خودم..
خیلی تو این سال اذیت شدم..
امیدوارم درست بشه
خدا خودت بزرگی..
- ۰۳/۱۱/۱۰