دومینوی ناکامی یک قهرمان
سلام صبح زیبای چهارشنبتون بخیر
طبق عادت هر هفته برگشتم که بنویسم.
تقریبا هفته سبک و بدون فشاری رو پشت سر گذاشتم و اکثر کلاس هایی که داشتم به خاطر هوای ابری کنسل شد. واز طرفی هیچ کاری هم نداشتم که انجام بدم.
البته به این آوانس اساتید نیاز داشتم اما متاسفانه بهترین استفاده رو نبردم و یکم پشیمون هستم.
اصلا نتونستم نسبت به برنامه هایی که چیده بودم پایبند باشم.
طبق طلسم همیشگی،چهارشنبه ها تنها روزی هست که من هیچ کاری انجام نمیدم و به شکل عجیبی منفعل میشم و از اونجایی که آخر هفته ها هم هیچکاری انجام نمیدم پس یکم بد میشه..
اگر بتونم از این تایم ها استفاده کنم به فشار عجیب آبان برنمیخورم. اما متاسفانه این شکلی نیست و تا زمانی که فشار وارد نشده به صورت منفعل ادامه میدم.
حالا بی خیال زیاد غر نمیزنم.
از توصیف محیط بگم که هوای اینجا بعد از مدت ها شکل و شمایل بارونی به خودش گرفته و بشدت جذاب شده..
تو فضای باز کافه نشستم روبروی درخت ها، هوای ابری و بادخنک دارم قهومو میخورم خیلی هوا خوبه شاید در طول سال این موقعیت 3 یا 4 بار پیش بیاد.
امیدوارم تو موقیعت بعدی یه دختر چشم و ابرو مشکی صندلی بغلیم باشه و توصیف این موقیعت رو جذاب تر کنه.
دیگه چی بگم؟
هرروز که بیشتر میگذره بیشتر دلم برای ورژن قدیمی خودم تنگ میشه.. تصورشم جالبه که روزی دلم برای این ورژن الان هم تنگ خواهد شد.
هوای خوبی هست که برگردم خوبه، احتمالا دوتا کلاس آینده رو جیم بزنم و فرار کنم.
پسر هوا داره تاریک تر میشه خداکنه تو این آب و هوا گیر نکنم و شب خونه باشم.
- ۰۳/۰۹/۰۷
آره زود تر برین که شاید دختر میز بغلی چشاش مشکی باشه موهاش بور... :/😂😒