نشود فاش کسی آنچه میان من و توست | جنون در فصل هشتم
پسر جان بالاخره آبان پرحادثه رو به خیر و خوشی تموم کردم.
سعی کردم تا حد امکان تلفات رو کنترل کنم و با برنامه پیش برم.
کامل موفق نبودم ولی اما انجام دادم! و عبور کردم.
یکم بهترم اما هنوز کار ادامه داره.
باگ های پروژه رو گرفتم و دو ارائه تقریبا موفق داشتم.
آخر این هفته هم خیلی شلوغ هستم اما نباید مانعی سر راهم قرار بدم و باید تفریح رو انجام بدم. و بعد به کارها برسم.
بالاخره اگر حالت روحی مناسبی داشته باشم میتونم کارها رو با بازدهی بهتری انجام بدم.
سه شنبه تقریبا تمام کارهام انجام دادم.
از چی بگم دیگه؟
آهان دیشب!
دیشب در اتفاق غیر قابل پیش بینی نشستیم و شلم بازی کردیم.
یادم میاد آخرین باری که درست حسابی شلم زده بودم ترم 3 بودم یعنی اوایل 1401..
ما از ساعت 22:30 بازی رو شروع کردیم تا 5:30 صبح بازی کردیم.
بازی دیشب واقعا بهم چسپید
دیگه من نخوابیدم و الان اینجا هستم.
راستی از توسعه فردی دور موندم اما ناخودآگاه حس میکنم دارم تو مسیرش حرکت میکنم و طبق چارچوب درست پیش میرم.
حس میکنم اتفاقاتی که داره برام میفته تیکه های گمشده یک پازلن که دارن تو جای درست قرار میگیرن.
بعد یکماه، امشب به خونه برمیگردم و پنجشنبه ریکاوری روحیم رو انجام میدم و بعد از اون به ادامه زندگی میپردازم.
دیگه چی؟
سعی میکنم دایره دوستام رو محدود و با کیفیت کنم.
همین
شب خوبی داشته باشین
آذرتون به سلامت سپری شه
- ۰۳/۰۸/۳۰