کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

سلام خوش آمدید

صوفی بیا که آینه صافیست جام را | فصل هفتم

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۳۲ ب.ظ

بعد از گزارشکاری که انجام دادم.

حال و احوالم به سمت نزولی شدن طی شد.

خسته یا غمگین نیستم.

سرحال و بیدارم.

اما حس و حال عجیبی دارم طی میکنم و نمیتونم درست حسابی تفسیر کنم.

مثل اینکه صبح به مدرسه نرسیدم.

یا تو فینال نفر چهارم شدم.

یکم بدون جهت با استرس آویخته شدم و اوضاع رو سخت کردم.

چیزهای زیادی گوشه ذهنم دست نخورده باقی مونده..

اگر بتونم کارهای قبلی رو تمام کنم شاید یکم نقش این استرس رو کمرنگ کنم.

ترم جدید شروع شده..

درس های این ترم همگی ارائه محور هستند و من دوست ندارم ارائه بدم.

حس و حال اینکه مثل ترم های قبل تاپ باشم ندارم.

فکر کنم تو این 6 ترم حسابی ثابت کردم از الان باید رو مهارت های نرمم بیشتر کار کنم و لینکسازی انجام بدم.

دوست های جدید بدست بیارم و به سمت عملگرایی بیشتری گام بردارم.

داستان من با این بچه ها متفاوت هست و دوست ندارم با هیچکدومشون گره بخورم پس باید فاصله بگیرم ازشون و کار خودم رو انجام میدم. کی یادش میاد 2 سال دیگه من اینجا بودم؟

پس باید داستان رو جوری رقم بزنم که کمترین زیان رو دیده باشم.

خب چی بگم؟

مصرف کافین رو کم کردم و بیشتر به دنبال اینم که به صورت طبیعی دوپامین بدنم رو افزایش بدم.

تا فعلا ناموفق بودم اما حتما انجام میدم.

دلم برای میم دوست قدیمی و سابقم تنگ شده. جلوی خودم گرفتم که زور دلتنگی بهم نچربه و کار احمقانه ای انجام ندم.

دوستای صمیمیم رو خیلی وقت هست ندیدمشون شاید اگر ببینمشون یکم سرحال تر بشم.

دیگه چیزی ندارم بگم 

به سمت مسیر درست حرکت میکنیم تا برسیم.

راستی اگر کتاب دارید برام فال بگیرید.

نیت کردم.

  • یک کاف

نظرات (۱)

دلت پیش کی گیره کلک

پاسخ:
تو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی