به یاد یاری، خوشا قطره اشکی
با خودم برای نوشتن سر جنگ داشتم که ننویسم.
شرح عملکرد من تو این روزها میتونه خاطره خوبی باشه برای سال های آینده،
خسته نیستم چون تونستم به ترکیب ایده آلم دست پیدا کنم و بهینه سازی داشته باشم.
الان ساعت یک شب هست و من تازه بیدار شدم برای خوردن چایی به اتاق ۲۱۸ مشرف شدم و مجبور شدم کمی گپ بزنم.
۷ تا امتحان پیش رو دارم و فقط ۱۴ روز وقت دارم.
اگه بتونم تو این ۳ روز محکم درس بخونم میتونم این ۷ تا درس رو به خوبی جمع کنم.
خیلی وقت هست که صبح زود بیدار نمیشم اگر این عادت رو تمرین بدم فوق العاده میشه.
همه برنامه های آتی من به این بستگی داره که این ۳ روز رو چطوری میگذرونم.
این چندروز یکم به کارهام چسپیدم اما باز خب وقت کم آوردم.
انگیزه لازم رو دارم اما سعی میکنم سرگرمی پیدا کنم که لبخند به لبم بیاد.
این روزها خواهرزادم یادگرفته یواشکی بهم زنگ بزنه.
وقتی زنگ میزنه میگه "دییی" و بعدش چندتا واژه عجیب غریب میگه قطع میکنه.
خیلی وقت هست از آدمای اطرافم توقع ندارم و این حالم رو خیلی بهتر کرده..
امیدوارم روزی که به ثبات رسیدم بتونم از نوشتن دست بکشم.
- ۰۲/۱۰/۱۸