زمستان در انتهای سیاهی بود
جمعه, ۲۶ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۳۶ ب.ظ
گاهی تولد دوباره یک تفنگچی کمی دیر اما شگرف و شکوهمند اتفاق می افتد.گاهی پرنده خوشبختی کمی دیر پشت جریر خاکستر سراغ شانه ها را می گیرد..
من خسته هستم خیلی خسته..
نیاز دارم از این حالت تک بعدی خارج شم.
این داستان من تا کجا پیش میره؟
آیا میتونم بهتون خبرای خوب برسونم یانه؟؟
- ۰۲/۰۸/۲۶