روز شصت و ششم

چهارمین روز متوالی هم تونستم.

24 تا پومودرویی 25 دقیقه ای انجام دادم.

اگه تا روز 73 با این ثبات ادامه بدم خیلی عالی میشه.

روز شصت و پنجم

خب الانی که دارم مینویسم. به اولین خروجی خیلی نزدیک شدم.

امروز حدود 23 تا پومودرویی 25 دقیقه انجام دادم.

نسبت به زمان عالی بودم. اما یکی از کارهام موند.

به هرحال خودم خواستم اینجوری تقسیم بندی انجام بدم.

تارگت فردا هم 20 پومودرو خواهد بود.

فعلا 3 از 10

روز شصت و چهارم

روز بدی نبود،
دیر شروع کردم ولی تموم کردم

۲۰ پومودرویی که خواستم انجام دادم.

روز شصت و سوم

امروز خیلی خوب پیش رفت و همچیز از نظر خودم بنظرم عالی بود.

روز شصت و دوم

همینطور که گفتم یکم مضطرب و بلاتکلیف هستم به خاطر کم کاری خودم

روز شصت و یکم

همچنان مضطرب

روز شصتم

خب به روز شصتم خوش اومدید.

یاد این ورس علی سورنا افتادم که میگفت:

امزور بی تکیه بی سرپناه ، ایستادیم تو معبر باد/ و تیکه پاره ی بنفشه ها از هر ور خاک رد میشد از تن ما...

روز پنجاه و نهم

بدون هیچ فعالیتی گذشت.

بارون خون، روز پنجاه و هشتم

شاید بیشتر نوشتم.

روز پنجاه و هفتم

هیچ حرف و سخنی نیست.