روز چهل و ششم

دیروز خسته بیدار شدم.

تقریبا کارم رو از 4 عصر شروع کردم و تونستم 21 پومودرو انجام بدم.

آمار خوبی بود زاضی بودم از خودم.

روز چهل و پنجم

خیلی خسته هستم. به دنبال راه حل برای خستگی میگردم.

روز چهل و چهارم

سردرگم، خسته و بدون انرژی

روز چهل و سوم

هیچ

روز چهل و دوم

امروز آروم و بدون دستاورد بود.

فعللا 5 فاز از 18 فاز رو انجام دادم.

احتمالا اتفاقات خیلی خوب تر یا خیلی بدتر در روزهای 50 ام شکل بده..

روز چهل و یکم، میم و سین

خب اومدم بنویسم از چی بگم؟

روز چهلم

امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.

هیچ اتفاق خاصی.. بازهم خواب، خستگی، ناکارآمدی..

روز سی و نهم

غمگین و ناراحتم، امروز خیلی بد و خسته کننده بودم.

روز سی و هشتم

امروز روز خوبی از نظر کاری نبود. اما تایم خوبی رو در کنار دوستام سپری کردم و از لحاظ روحی یکم فرش هستم.

3  تا از 18 فاز که برای شروع بود رو انجام دادم.

از سرگیری، روز سی و هفتم

بالاخره برگشتم...

چند روزی گذشت که واقعاً انگار از دل جهنم رد شدیم.