گفت همه آدمای شهر یه روزی یه گوشه نشستن و با این آهنگ گریه کردن!
راست میگفت.
منم روزی همین حس رو تجربه کردم.
- ۴ نظر
- ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۰۴
گفت همه آدمای شهر یه روزی یه گوشه نشستن و با این آهنگ گریه کردن!
راست میگفت.
منم روزی همین حس رو تجربه کردم.
در رابطه قطع ارتباط با چندتا دوستام با من، جا داره تشکر کنم از همهی انسانهایی که حضورشون رو از ما دریغ کردن تا ما بفهمیم زندگی بدون اونها بدون تو مخیاشون و بدون غرور تخ××شون چقدر زیباتره..
با خودم برای نوشتن سر جنگ داشتم که ننویسم.
شرح عملکرد من تو این روزها میتونه خاطره خوبی باشه برای سال های آینده،
خسته نیستم چون تونستم به ترکیب ایده آلم دست پیدا کنم و بهینه سازی داشته باشم.
مدام این جمله "گر جگر شیر نداری سفر عشق نرو" تو ذهنم پلی میشه..
این چند روز به شدت اکتیو بودم و قصد دارم تا آخر همینجوری رو به جلو ادامه بدم.
فیزیکی خسته هستم.
ماه هاست که از زندگی دور شدم و وارد حاشیه های نه چندان جالب شدم.
وقتی تصنیف قلاب شجریان رو گوش میدم به حال و هوای ۱۷ سالگی پرتاب میشم.
تو ۱۷ سالگی نسبت به الان شرایطم تا حدودی قابل هضم تر بود.
ثانیه، دقیقه ، ماه ها و سالهاست که دارم با این دیو سیاه میجنگم.
تقریبا دارم شکست میخورم.