کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

کاف

نوشته های یک کاف بیگانه

سلام خوش آمدید

خب به روز شصتم خوش اومدید.

یاد این ورس علی سورنا افتادم که میگفت:

امزور بی تکیه بی سرپناه ، ایستادیم تو معبر باد/ و تیکه پاره ی بنفشه ها از هر ور خاک رد میشد از تن ما...

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۴
  • یک کاف

بدون هیچ فعالیتی گذشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۵۵
  • یک کاف

شاید بیشتر نوشتم.

  • ۱ نظر
  • ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۰۰:۳۳
  • یک کاف

هیچ حرف و سخنی نیست.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۰۰:۱۷
  • یک کاف

انگاری غرق شدم

  • یک کاف

الانی که دارم مینویسم ساعت 5:08 دقیقه صبح هست و تازه دارم فیلم دانلود میکنم که ببینم!

دیروز پاشدم غذا خوردم و دوباره خوابیدم. و ساعت 7 شب بیدار شدم. عجیب غریب بود.

از اونجایی که هیچ چارچوبی ندارم باعث میشه برنامه خوابم افتضاح باشه.

  • یک کاف

توی روز پنجاه و چهارم از لحاظ روحی ده درصد نسبت به روزای قبل بهتر بودم.

  • یک کاف

وارد قسمت مورد علاقه تابستونم شدم.

ببینم چیکار میکنم

  • یک کاف

آروم بدون سرو صدا..

  • یک کاف

سلام

دوباره با چالش قطعی اینترنت و قطعی برق برخوردم. خیلی اذیت شدم و نتونستم عملا کاری بکنم.

  • یک کاف